fredag 1. november 2013

یک سال از جان باختن "ستّار آزادی" گذشت...



یک سال از جان باختن ستّار بهشتی‌ که با نام مجازی "ستار آزادی" برای روشنگری در رابطه با ظلم و ستم حکومت به مردم ایران فعالیت میکرد گذشت. ستّار بهشتی (۱۳۵۶-۱۳۹۱) کارگر و وبلاگ‌نویس ایرانی بود که در تاریخ ۹ آبان ماه ۱۳۹۱ توسط پلیس فتا دستگیر شد. او به اتّهام "اقدام علیه امنیت ملی از طریق فعالیت در شبکهٔ اجتماعی و فیس بوک" بازداشت و به مکانی نامعلوم منتقل شد. در مدّت بازجویی به شدت از سوی پلیس فتا شکنجه شد و در همین جریان درگذشت و در گورستان رباط کریم (محل زندگی‌اش) به خاک سپرده شد.
بر اساس گزارش ثبت شده در روابط عمومی بهشت زهرای تهران، بهشتی در ۱۳ آبان ماه فوت کرده‌است. عموی ستار بهشتی در گفتگو با سایت سحام نیوز گفت زمانی که از مسئولان، علّت مرگ را جویا شدند به آن‌ها گفته شد: «خفه شوید و به شما ربطی ندارد.»
پس از انتشاز خبر مرگ  ستّار، ۴۱ نفر از زندانیان سیاسی در نامه‌ای که در سایت کلمه منتشر شد اعلام کردند که «ستار بهشتی روزهای ۱۰ و ۱۱ آبان ۱۳۹۱ در بند ۳۵۰ اوین بوده و آثار شکنجه در تمام قسمت‌های مختلف بدنش مشهود بوده‌است». در این نامه گفته شد که ستّار در بازداشتگاه پلیس ایران مورد ضرب و شتم قرار گرفته، از سقف آویزان شده، دست‌هایش را به صورت قپانی بسته‌اند و با لگد به سر و گردنش ضربه زده‌اند.


منبع: ویکیپدیا

torsdag 9. mai 2013

۳ سال گذشت...


سه‌ سال از اعدام فرزاد کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وکیلی، شیرین علم‌هولی و مهدی اسلامیان گذشت. فرزاد کمانگر فعال حقوق بشر، فعال محیط زیست، روزنامه‌نگار و فعال صنفی، و معلم کرد ایرانی بود که به اتهام عضویت و همکاری با پژاک به اعدام محکوم شد و در سحرگاه روز یکشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹، به‌همراه علی حیدریان، فرهاد وکیلی، شیرین علم‌هولی و مهدی اسلامیان در زندان اوین به دار آویخته شد. فرزاد کمانگر به پاس فعالیتهایش، به صورت افتخاری گزارشگر ویژه مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران نیز بود. یونسکو در گزارش خود درمورد فشارها علیه فضاهای آموزشی، به موضوع اعدام فرزاد کمانگر اشاره کرد. اتحادیه اروپا حکم اعدام او را محکوم و سازمان دیده بان حقوق بشر از او به عنوان یک معلم یاد کرده است. خلیل بهرامیان وکیل کمانگر و سه اعدام‌شده دیگر، پس از اجرای حکم گفت:
قاضی پرونده حرف‌های کمانگر و من را نشنید و من معتقدم کمانگر صددرصد بی‌گناه بود و حتی عضو گروه پ ک ک هم نبود اصلا نه عضو بود نه هوادار بود اصلا شخصیتی نبود که اهل این برنامه‌ها باشد.
[۱]

شیرین علم‌هولی آتشگاه متولد ۱۳ خرداد ۱۳۶۰ در روستای دیم قشلاق در حوالی ماکو، پس از گذراندن یک سال و ۹ ماه حبس در زندان اوین تهران در روز هشتم آذر ماه به اتهام ارتباط با گروه پژاک دادگاهی شده و به اعدام محکوم گردید و در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹ بدون اطلاع خانواده و وکلایش در زندان اوین اعدام شد. خلیل بهرامیان، وکیل شیرین علم‌هولی درباره او گفته‌است:
"من تنها توانستم دو مرتبه شیرین را ببینم. این دختر زمان دستگیری سواد نداشت و تنها کردی حرف می‌زد. به من گفت در زندان تا کلاس پنجم درس خوانده و فارسی را هم یاد گرفته‌است. قول داد تا دانشگاه به درس ادامه دهد. می‌خواست رشته حقوق بخواند."

شیرین علم‌هولی در تاریخ ششم خرداد ماه سال ۱۳۸۷ در تهران توسط سپاه پاسداران بازداشت شده بود و پس از تحمل ۲۱ روز حبس و شکنجه در محلی نامعلوم به زندان اوین منتقل شد. او در نامه‌ای که از زندان به دست خانواده‌اش رسانده، شرح کامل آنچه در طول سه ماه بر او رفته را توصیف کرده بود. شیرین در طول دوران بازجویی بارها تحت فشارهای جسمی و روانی شدید قرار گرفته و در آخرین نامه خود خطاب به بازجوهایش نوشته، آنچه در طول سه ماه اول بازداشت بر او گذشته است، کابوس شب‌هایش شده و عوارض جسمی و روانی ناشی از آن همچنان او را آزار می‌دهد.
 شیرین علم‌هولی در آخرین نامه خود نوشته‌بود، در حالی بازجویی و پس از آن به دادگاه برده شده که حتی زبان فارسی را به خوبی نمی‌دانسته‌است.
[۲]

اطلاع دقیقی درباره جلسه یا جلسات دادگاه علی حیدریان در دست نیست. به گزارش مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، پرونده علی حیدریان و۲متهم دیگر، در تاریخ ۱۰ بهمن ۱۳۸۶ در شعبه ۳۰ دادگاه انقلاب اسلامی تهران مورد رسیدگی قرار گرفت. علی حیدریان و ۲ متهم دیگر در دادگاهی به مدت هفت دقیقه محاکمه ومحکوم شدند. علی حیدریان خود نیز در نامه‌اش به دادگاه اشاره کرده است: « با گذشت حدود ۱۸ ماه از تاریخ دستگیری به شعبه ۳۰ دادگاه انقلاب احضار شده و در دادگاهی که کمتر از ۱۰ دقیقه طول کشید بدون رعایت بدیهی ترین اصول آئین دادرسی …محکوم شدم. »
وکیل وی خلیل بهرامیان این گفته های حیدریان را در مورد دادگاه تایید می کند. به گفته ی آقای بهرامیان در طول ۱۰ دقیقه پرسش و پاسخ صرفا اسم و مشخصات فردی و سوالاتی مانند این ها از متهمین پرسیده شده و به وکیل آن ها اجازه ی صحبت داده نشده است. طبق گفته ی بهرامیان: «وقتی که من (به قاضی) گفتم (به عنوان وکیل) حرف برای گفتن دارم به من جواب داد که مطالب خود را بنویسید؛ من دارم می روم برای نماز. (بنابر این) حتی در نهایت قاضی حرف مرا نشنید.» [۳]


خبراعدام فرهاد وکیلی فرزند محمدسعید، معاون سابق اداره جهاد کشاورزی شهرستان سنندج و۴ نفر دیگر به نقل از روابط عمومی دادسرای عمومی و انقلاب تهران، در سایت‌های اینترنتی رسانه های متعددی منتشر شد.
 آقای وکیلی بین همبنان خود محبوبیت داشت. سعید رضوی فقیه که در اندرزگاه ۷ زندان اوین مدتی با آقای وکیلی هم بند بوده است درباره ی وی می گوید: «فرهاد یک شخص بسیار معتدل، منطقی و بدون احساسات کنترل نشده در عرصه سیاست بود .شخصی که آرمانهاش آرمانهای انسانی بود . برخلاف آنچه که ممکنه بعضی به پندارند او بیش از آنچه دنبال اهداف فردگرایانه باشد بدنبال اهداف انسانی بود . چیزی که از فرهاد بیاد دارم لبخندش است. ما در تمام مسائلی که با هم صحبت می کردیم چه مسائل جامعه ایران، چه مسائل کردستان، چه مسائل سیاسی و چه اجتماعی،هیچ گاه ندیدم که خنده از لبهای فرهاد دور بشود و هیچگاه ندیدم که او احساس سردی و یا نا امیدی یا احساس تلخی داشته باشد. برای او چشم انداز آینده جامعه ما چشم انداز روشنی بود و او فکر می کرد که در واقع بهر حال ما باید هزینه هائی بپردازیم که به آزادی، برابری و آگاهی و فردائی روشن برسیم. ضمنا مهمترین خصوصیت فرهاد امیدواریش به آینده بود. فرهاد با لبخند همیشه به من می گفت که هیچوقت سعی نکردم که در برابر این شکنجه ها و فشارها رادیکالتر از آنکه می بایست باشم، بشوم و هیچوقت سعی نکردم حس انتقامجوئی را نسبت به شکنجه گران یا زندانبانان را در خودم پرورش بدهم. »
[۴]

مهدی اسلامیان به اتهام دست داشتن در انفجار حسینه رهپویان شیراز در فروردین ماه ۸۷ زندانی شد. وی بردار محسن اسلامیان (با ۱۹ سال سن) است که به همین اتهام بازداشت، محاکمه و به همراه دو تن دیگر به اسامی روزبه یحیی‌زاده و علی اصغر پشته در ۲۱ اردیبهشت ماه ۸۸ اعدام شده بود.
دادستانی تهران در مورد اتهامات وارده به مهدی اسلامیان وی را متهم به مشارکت در بمبگذاری حسینیه رهپویان شیراز کرده اما افروده بود که نوع همکاری وی با بردارش «تلاش برای فراری دادن» و «خارج کردن بردارش محسن اسلامیان» بوده است.
به همین دلیل شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب در ۱۶ آذر سال ۸۸ وی را به اتهام محاربه به اعدام محکوم کرد.

مهدی اسلامیان در دوم اردیبهشت ۱۳۸۹ با نوشتن نامه‌ای از زندان خطاب به دبیرکل سازمان ملل، اتهامات وارده به خود را تکذیب کرده و افزوده بود که «مدت دو سال است بی‌گناه تحمل حبس می‌نمایم و مدت یک سال است در سلول‌های مخوف و انفرادی بند ۲۰۹ زندان اوین زیر شدیدترین شکنجه‌ها قرار داشتم و تمامی این سختی‌ها را به جرم برادر بودن متحمل شدم.»
وی همچنین با رد اتهامات وارده از سوی دادگاه انقلاب اسلامی و معاونت امنیتی دادستان تهران از جمله رد اتهام «محاربه، افساد فی الارض، عضویت در انجمن پادشاهی، تلاش برای براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران، و کمک مالی مؤثر به گروه‌های ضد انقلاب»، تأکید کرده بود که «بدون هیچ دلیل و مدرک و اعترافی توسط قاضی به اعدام محکوم شده است.»
[۵] 


 










 



۵۹ سال گذشت...


۵۹ سال از مرگ هموطن ارمنی تبار، وارتان  سالاخانیان، زیر شکنجه گذشت.

« ـ "وارتان"! بهار خنده زد و ارغوان شکفت.
در خانه، زیر پنجره گل داد یاس پیر.
دست از گمان بدار!
با مرگ نحس پنجه میفکن!
بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار. . . »

"وارتان" سخن نگفت.
سرافراز
دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت. . .

« ـ "وارتان"! سخن بگو!
مرغ سکوت، جوجۀ مرگی فجیع را
در آشیان به بیضه نشسته است!»

"وارتان" سخن نگفت.
چو خورشید
از تیرگی بر آمد و در خون نشست و رفت. . .


"وارتان" سخن نگفت
"وارتان" ستاره بود
یک دم درین ظلام درخشید و جست و رفت. . .

"وارتان" سخن نگفت
"وارتان" بنفشه بود
گل داد و
مژده داد: «زمستان شکست!» و
رفت. . . 

«احمد شاملو» در پانویس شعر بالا که به نام «مرگ نازلی» در مجموعه شعر «هوای تازه» و به یاد «وارتان» سروده و به چاپ رسیده، دربارۀ او که در تاریخ مبارزات سیاسی ایران «اسطوره ی مقاومت» لقب گرفت، نوشته است:

«وارتان سالاخانیان پس از کودتای 28 مرداد سال 32 گرفتار شد. همراه مبارز دیگری ـ «کوچک شوشتری» ـ زیر شکنجۀ ددمنشانه‌ئی به قتل رسید و به سبب آن که بازجویان جای سالمی در بدن آن‌ها باقی نگذاشته بودند برای ایزگم کردن، جنازۀ هر دو را به رودخانۀ جاجرود افکندند.

«وارتان» یک بار شکنجه‌ئی جهنمی را تحمل کرد و به چند سال زندان محکوم شد. منتها بار دیگر یکی از افراد حزب توده در پروندۀ خود او را شریک جرم خود قلمداد کرد و دوباره برای بازجوئی از زندان قصر احضارش کردند. من او را پیش از بازجوئی دوم در زندان موقت دیدم که در صورتش داغ‌های شیار وار پوست کنده شده به وضوح نمایان بود.

در شکنجه‌های مجدد بود که «وارتان» در پاسخ سؤال‌های بازجو لجوجانه لب از لب باز نکرد و حتی زیر شکنجه‌هائی چون کشیدن ناخن انگشت‌ها و ساعات متمادی تحمل دستبد قپانی و شکستن استخوان‌های دست و پای خویش حتی ناله‌ئی هم نکرد. . .» [۱]  زنده یاد جهان قشقایی اجرای جدیدی از آهنگ قدیمی‌ "مرگ نازلی" انجام داد که در نمآهنگی به نام "از وارتان تا ستار" قابل شنیدن است. [۲]


tirsdag 26. mars 2013

۲۴ سال از اعدام سیمین فردین گذشت...


۲۴ سال از اعدام فاطمه مدرسی تهرانی معروف به  "سیمین فردین" گذشت. فاطمه مدرسی در سال ١٣۲٧ در تهران متولد شد. او دارای فوق لیسانس رشته حسابداری و پیش از دستگیری در شرکت نفت شاغل بود. فاطمه مدرسی پیش از انقلاب ۱۳۵۷ از کادرهای برجسته سازمان مخفی نوید بود و پس از انقلاب ۱۳۵۷ در تشکیلات غیرعلنی  و یکی از اعضا رهبری کمیته تهران و عضو مشاور کمیتهٴ مرکزی حزب تودهٴ ایران، بود.

نیاز یعقوب شاهی شاعر، نویسنده و زندانی سیاسی، همسر فاطمه مدرسی بود. او نوه سیدحسن مدرس از نمایندگان معروف مجلس شورای ملی بود. 


اکثر رهبران و اعضای حزب توده از سال ۱۳۶۱ دستگیر و زندانی شدند. در یکی از حملات به حزب توده در سال ۱۳۶۲ مدرسی را همراه همسر و دخترش (نازلی) دستگیر کردند.

فاطمه مدرسی در اردیبهشت ١٣٦٢ دستگیر و به زندان اوین منتقل شد. به نوشته کتاب "شهیدان توده ای" او در اثر شکنجه کاهش وزن شدیدی پیدا کرده بود و از بیماری های کلیوی و ریوی رنج می‌برد.

زمان دستگیری، دختر یک سال و نیمه اش به اجبار همراهش بود. اما بازجویان زندان سه هزار، علیرغم آن، همان روز اول فردین را برای شکنجه می برند.

او درباره شکنجه شدنش می گوید:
"پاهام تا زانو خونی بود. خون حتی از لای پانسمان پام بیرون زده بود نازلی با دیدن پاهای خونینم وحشت زده به من چسبید. آن موقع یه چادر سفید سرم بود و می لنگیدم و نازلی رو این ور اون ور به دندون می کشیدم. توالت های زندان سه هزار با سلول فاصله زیادی داشت. هر دفعه می خواستم برم اونجا، باید با اون پاهای آش و لاش،. بچه وحشت زده را با خود می کشیدم. با همه درد و نگرانی می کوشیدم دنیای نازلی را با شادی بیامیزم . هر بار که مرا برای بازجویی می بردند، مدام این دغدعه را داشتم، نازلی چه میشه؟"

عفت ماهباز از زندانیان سیاسی و همسر علی رضا اسکندری از اعدام شدگان کشتار تابستان ۱۳۶۷ درباره او می گوید: "فردین را بعد از مدتی از زندان سه هزار به سلول های ۲۰۹ زندان اوین منتقل می کنند و شکنجه را در اوین ادامه می دهند. در این فاصله مادرش را از دست می دهد. روزی برایش از نبریدن و ایستادگی شگفت رحمان هاتفی (حیدر مهرگان)، در زندان سه هزار، گفتم بی آنکه بدانم او را می شناسد! گریه اش مرا به سکوت واداشت، گفت:

رحمان هاتفی بهترین رفیقم بود. یارو یاور و همه کسم بود. بازجویان به من گفتن می خوان منو با رهبران حزب توده ایران رو‌به‌رو کنن، امتناع کردم. گفتم نمی خوام هیچ کدومشون رو ببینم، اما دلم می خواست رحمان رو می دیدم. توی اون لحظات سخت، فقط به او باور داشتم. گفتن اون هم مثل بقیه بریده. میاریمش که ببینی و اینقدر حماقت نکنی! یه روز منو بردن که با او رو به رو کنن، اما به جایش مهدی پرتوی را آوردند با من روبرو کردند. من حیدر را توی زندان ندیدم. 


او در ششم فروردین سال ۱۳۶۸ اعدام شد. فاطمه مدرسی تهرانی، تنها زن چپی بود که در سال ۱۳۶۸ گفته می شود با "حکم ویژه" در زندان اوین تیرباران و اعدام شد.  [۱]


[۱]

منبع اطلاعات این مطلب: ویکیپدیا فارسی  



søndag 24. mars 2013

۳۴ سال از اعدام سپهبد نادر جهانبانی گذشت...


۳۴ سال  از اعدام  تیمسار سپهبد خلبان نادر جهانبانی گذشت. وی پسر امان‌الله جهانبانی بود. مادر او از مهاجران روس بود و به خاطر رخسار اروپایی‌اش به عنوان ژنرال چشم‌آبی معروف بود. همسر وی فرخ زنگنه نام داشت و این دو دارای دو فرزند به نام‌های انوشیروان جهانبانی و گلنار جهانبانی بودند. نادر جهانبانی پس از انقلاب در ۲۲ اسفند ۱۳۵۷ به حکم صادق خلخالی حاکم شرع وقت بر روی پشت بام مدرسهٔ علوی تیرباران شد.

روزنامهٔ اطلاعات به تاریخ ۲۳ اسفند ۱۳۵۷ در خبری اسامی ۱۱ نفر ار محکومین به اعدام را منتشر کرد. متن خبر به شرح زیر است:
در تاریخ ۲۱ اسفند۱۳۵۷ دادگاه انقلاب اسلامی ایران جهت رسیدگی به کیفرخواست صادره از طرف دادستان انقلاب علیه ۱۱ نفر از متهمینی که جملگی از خائنین به ملت و عوامل سرسپردهٔ رژیم دست‌نشاندهٔ بیگانه بودند و همچنین جنایتکاران مفسد فی الارض نیز می‌باشند تشکیل جلسه داد و پس از چندین ساعت رسیدگی و مشاوره سرانجام حکم اعدام را صادر کرد:
وقتی سپهبد جهانبانی را برای محاکمه آوردند، کاغذی بر گردنش انداختند تا جرمش را بنویسند، اما به نظر می‌رسید او جرمی نداشت، کسی هم پیدا نشد شهادت دهد او جرمی انجام داده. پس روی کاغذ سفید نوشتند: سپهبد نادر جهانبانی عامل فساد. متن حکم کیفرخواست که در دادگاه برای وی خوانده شد بدین شرح است:
نادر جهانبانی با اشتغال در سمت‌های حساس نظامی و این اواخر ورزشی و نظایر آن با رژیمی که با ساقط کردن حکومت ملی شرعی به طریق غاصبانه و با ارادهٔ اجنبی در ایران سلطه پیدا کرده و مملکت را در جهت ارادهٔ اجنبی و در جهت خلاف شرع و مصلحت مملکت و ملت به قهقرا می‌برد و به نابودی می‌کشاند با اقدام علیه امنیت و قیام برای متزلزل کردن اساس استقلال و فساد در ارض و محاربه با خدا و نایب امام علیه السلام مطابع قوانین الهی و قوانین جاریه در زمان ارتکاب جرایم تقاضای رسیدگی و صدور حکم اعدام و مصادرهٔ اموال شخصی ایشان و آن مقدار از اموال که به خاطر فرار از ادای دین به صاحبان اصلی به فرزندان و اقربای نزدیک انتقال یافته‌است از طرف دادسرای کل انقلاب اسلامی از دادگاه دارم.

پس از ارائهٔ متن کیفرخواست هنگامی که نوبت به دفاعیات وی رسید گفت:
آنچه را که شما مطرح کردید آنقدر مسخره و احمقانه‌است که من لزومی به پاسخ گفتن به آن نمی‌بینم اما چند دروغ بزرگ گفتید که همراه با اتهام زدن‌های شما نشان می‌دهد که حکم شما علیه من مثلا صادر شده و همچنین حکایتگر این حقیقت است که شما نه تنها مسلمان نیستید بلکه مشتی بی وطن، بی دین و مزدور که به دستور اربابانتان فقط و فقط قصد ویرانی کشور من و ارتش سرزمین مرا دارید.

پدر من جاسوس روس نبود، بلکه افسری ایرانی بود که در روسیه درس خوانده، من هم هرگز عامل کشوری نبودام بلکه در سالهایی که شما برای لقمه نان مزدوری، سر حسین را از این منبر به آن منبر می‌کشاندید. در آمریکا به عنوان بهترین و با استعدادترین خلبان ایرانی، بر اوج ابرها پرواز می‌کردم. حال شما چگونه به خود اجازه می‌دهید به من تهمت خیانت بزنید. شما از خود خجالت نمی‌کشید شما از مردم شرم نمی‌کنید؟ شما از هزاران جوان ایرانی که من با همه تلاش در راه فراهم کردن وسایل ورزشی و ایجاد امکانات جهت تربیت روح و جسم آنها، در ماه‌های گذشته کوشیده‌ام، ازرم نمی‌کنید؟

شما که هستید آیا به جز جمعی غارتگر و خونخوار و دوری از هر نوع صفت انسانی کسانی را می‌شناسید که چون شما بر هر آنچه ملی و ایرانی است تیغ بکشند؟ آقایان من پنجاه یک سال به خوبی و نیکی زندگی کرده‌ام و قرارگاهم آسمان‌ها بود. پاسخی به یاوه گویی‌های شما ندارم. به دستوری که اربابانتان داده‌اند عمل کنید، ولی مطمئن باشید که مردم ایران خیلی زود از خواب فعلی بیدار می‌شوند و این تب که با دروغ و تزویر شما به آن در جان و روح آنها رخنه کرده، بسیار سریعتر از آنچه فکر کنید فرو خواهد نشست. آنگاه شما هستید و خشم ملتی که به تار و پود شما آتش می‌کشد.
 من دفاع خاصی ندارم ولی من هیچ وقت بر ضد انقلاب کاری نکرده‌ام به هر حال دیگر مهم نیست و من آمادهٔ اعدام هستم.
[۱]


[۱] منبع اطلاعات این مطلب: ویکیپدیا فارسی  

torsdag 21. februar 2013

۹۲ سال گذشت...



۹۲ سال از کودتای سوم اسفند و به قدرت رسیدن دیکتاتوری دیگر در کشور مان می‌گذرد. دیکتاتوری که آغاز حکومت خودکامه اش،  دور جدیدی از سرکوب و زندان و ‌قتل منتقدین و مخالفین سیاسی را در پی‌ داشت. چند نمونه از قربانیان این دوره استبدادی را باهم مرور می‌کنیم، با این امّید که روزی نه چندان دور، همه ما ایرانیان، از هر دین و عقیده و گرایشی، بدون هراس از هر شاه و شیخ و مستبدی، آزادانه در کشورمان زندگی‌ کنیم، سخن بگوییم و برای بهبود شرایط هموطنان خود از حق آزادی فعالیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی‌ برخوردار باشیم:

میرزا محمد فرخی یزدی(تاج الشعرا)، (۱۲۶۸ یزد - ۲۵ مهر ۱۳۱۸) شاعر و روزنامه‌نگار آزادی‌خواه و دموکرات صدر مشروطیت است. وی سردبیر نشریات زیادی از جمله روزنامه طوفان بود. او همچنین نماینده مردم یزد در دوره هفتم مجلس شورای ملی بود و در زندان قصر کشته شد. مدفن او نامعلوم است.[۱]

تقی ارانی در ۱۳ شهریور ۱۲۸۲ خورشیدی در تبریز زاده شد. وی از اعضای برجسته گروهی بود که از اواخر سال ۱۳۱۵ تا اوایل سال ۱۳۱۶ به تدریج دستگیر و در زندان موقت تهران و قصر زندانی شدند.
این گروه که به گروه ۵۳ نفر معروف شدند متهم بودند که از مرام اشتراکی و کمونیستی پیروی می‌کنند. اعضای گروه ۵۳ نفر تا پیش از دستگیری با هم ارتباطی نداشتند و این نام پس از دستگیری به آنها اطلاق شد. آنها عمدتاً زیر شکنجه‌های جانکاه مأموران اداره آگاهی (تأمینات) شهربانی رضاشاه قرار گرفتند و با پرونده‌هایی که برای آنها ساخته شد به زندان‌های درازمدت محکوم و راهی زندان قصر شدند.

دکتر تقی ارانی بین روزهای ۱۰ تا ۱۴ بهمن ۱۳۱۸ به طرز مشکوکی در زندان درگذشت. اولیای بهداری زندان گواهی دادند که او در اثر ابتلا به بیماری تیفوس (که بیماری بسیار شایع زندانهای مخوف عصر رضاشاه بود) جان خود را از دست داده‌است. ماجرای مرگ دکتر ارانی را از لابه‌لای نوشته‌های بزرگ علوی دنبال می‌کنیم که خود از یاران او بود و جزو ۵۳ نفری محسوب می‌شد که در زندان قصر محبوس بود و بعدها خاطراتش را در کتابی به همین نام ” ۵۳ نفر “ منتشر کرد:
مرگ دکتر ارانی از آن مصیبت‌هایی است که کلیه کسانی که در زندان بوده و نام او را شنیده و یا یک بار او را در سلول‌های مرطوب کریدر سه و چهار زندان موقت دیده بودند هرگز فراموش نخواهند کرد... روز چهاردهم بهمن ۱۳۱۸ نعش دکتر ارانی را به غسالخانه بردند. یکی از دوستان نزدیک دکتر ارانی، طبیبی که با او از بچگی در فرنگستان معاشر و رفیق بود، نعش او را معاینه کرد و علایم مسمومیت را در جسد او تشخیص داد. مادر پیر دکتر ارانی، زن دلیری که با خون دل وسایل تحصیل پسرش را فراهم کرده، روز چهاردهم بهمن ۱۳۱۸ لاشه پسر خود را نشناخت. بیچاره زبان گرفته بود که این پسر من نیست. این طور او را زجر داده و از شکل انداخته بودند. همین مادر چندین مرتبه دامن پزشک معالج دکتر ارانی را گرفته و از او خواسته بود که پسرش را نجات دهد و به او اجازه دهد دوا و غذا برای پسرش بفرستد. دکتر زندان در جواب گفته بود که این کار میسر نیست. برای آنکه به من دستور داده‌اند که او را درمان نکنم...[۲] 


خدیجه مصدق: روزی که در کنار ساختمان زندان شهربانی دیدار پدر را انتظار می‌کشید، ناگهان او را طناب‌پیچ و دست و پا بسته، اسیر دست ماموران خاکی پوش رضاشاه کبیر می‌بیند، که کشان‌کشان به سوی سرنوشتی می‌برندش، که پیش از او بر سر بسیاری دیگر نیز آمده بود، و خبرش در شهر سایه‌ای از خوف و خطر دستگاه رضاخانی را گسترده بود. خدیجه بر سر و روی خود می‌زند و باحالتی زار و رنگ پریده و هوش و حواس از دست داده به خانه برمی‌گردد، دیدار وضع رقت‌بار پدر و شوک روانی حاصل از این دیدار هیچ‌گاه خدیجه را رها نساخت. دخترک، برای تمام عمر از دست رفت. او دیگر هرگز از بستر بیماری برنخاست.  [۳]



onsdag 13. februar 2013

ژاله خون شد... محمد طعمه جهل و جنون شد



دو سال از جنایت ماموران " شیخ " و به قتل رساندن ژاله صانع و محمد مختاری گذشت. صانع ژاله (۱۳۶۳ در پاوه - ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ در تهران) دانشجوی رشتهٔ هنرهای نمایشی دانشگاه هنر تهران و از کردهای سنی‌مذهب بود که در جریان اعتراضات جنبش سبز در ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ بر اثر برخورد گلوله کشته شد. منابع خبری معترضان، ژاله را یکی از تظاهرات‌کنندگان معرفی کردند که توسط نیروهای امنیتی کشته شده‌است. وب‌سایت کلمه وی را از اعضای ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی معرفی کرده و وب‌سایت سحام نیوز تصویری را منتشر کرده‌است که در آن صانع ژاله در کنار آیت الله منتظری دیده می‌شود. وی هم چنین مقالاتی در مجله آزما از مجلات هوادار جنبش سبز می‌نوشته‌ است. او هم چنین در فیلم کوتاهی به نام آجری در دیوار که محتوایش اعتراض به وضعیت جامعه‌است بازی کرده بود که توسط دولت توقیف شده‌است. [۱] 


محمد مختاری ( ۱۹ شهریور ۱۳۶۸ - ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ در تهران) یکی از دو نفری است که در جریان اعتراضات خیابانی سال ۱۳۸۹در تهران کشته شد. خبرگزاری فارس مسوول تیراندازی به این جوان را «عوامل فتنه‌گر و گروهک مزدور و تروریستی منافقین» دانست. مجید مختاری برادر محمد مختاری، پس از کشته شدن برادرش در ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ در یک مصاحبه تلفنی با مسیح علی‌نژاد خطاب به نیروهای امنیتی گفت: درد آور است که حتی تابوت برادرم را هم دزدیده‌اند. پدر مختاری در آستانه سالگرد کشته شدن فرزندش در راهپیمایی اعتراضی ۲۵ بهمن می گوید: می خواستند محمد را بسیجی معرفی کنند اما محمد پیش از مرگ خودش را معرفی کرده بود و آنها نمی‌دانستند اگر محمد را بسیجی معرفی کنند جواب نوشته های فیسبوکی اش را چه بدهند. پس از گذشت یک سال اسماعیل مختاری پدر محمد مختاری در گفتگو با سرخ سبز در توضیح آنچه در روز تشییع جنازه بر این آنها گذشته است می گوید برخی از زنان که برای خانواده ی ایشان هم ناشناس بوده‌اند با حضور در مراسم تشیع جنازه در مقابل دوربین ها نقش مادر محمد مختاری را بازی کرده و شعارهایی را سر می دادند که در آن شرایط باعث رنجش این خانواده نیز شده بودند.[۲]