سه سال از اعدام فرزاد کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وکیلی، شیرین علمهولی و مهدی اسلامیان گذشت. فرزاد کمانگر فعال حقوق بشر، فعال محیط زیست، روزنامهنگار و فعال صنفی، و معلم کرد ایرانی بود که به اتهام عضویت و همکاری با پژاک به اعدام محکوم شد و در سحرگاه روز یکشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹، بههمراه علی حیدریان، فرهاد وکیلی، شیرین علمهولی و مهدی اسلامیان در زندان اوین به دار آویخته شد. فرزاد کمانگر به پاس فعالیتهایش، به صورت افتخاری گزارشگر ویژه مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران نیز بود. یونسکو در گزارش خود درمورد فشارها علیه فضاهای آموزشی، به موضوع اعدام فرزاد کمانگر اشاره کرد. اتحادیه اروپا حکم اعدام او را محکوم و سازمان دیده بان حقوق بشر از او به عنوان یک معلم یاد کرده است. خلیل بهرامیان وکیل کمانگر و سه اعدامشده دیگر، پس از اجرای حکم گفت:
قاضی پرونده حرفهای کمانگر و من را نشنید و من معتقدم کمانگر صددرصد بیگناه بود و حتی عضو گروه پ ک ک هم نبود اصلا نه عضو بود نه هوادار بود اصلا شخصیتی نبود که اهل این برنامهها باشد. [۱]
شیرین علمهولی آتشگاه متولد ۱۳ خرداد ۱۳۶۰ در روستای دیم قشلاق در حوالی ماکو، پس از گذراندن یک سال و ۹ ماه حبس در زندان اوین تهران در روز هشتم آذر ماه به اتهام ارتباط با گروه پژاک دادگاهی شده و به اعدام محکوم گردید و در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹ بدون اطلاع خانواده و وکلایش در زندان اوین اعدام شد. خلیل بهرامیان، وکیل شیرین علمهولی درباره او گفتهاست:
"من تنها توانستم دو مرتبه شیرین را ببینم. این دختر زمان دستگیری سواد نداشت و تنها کردی حرف میزد. به من گفت در زندان تا کلاس پنجم درس خوانده و فارسی را هم یاد گرفتهاست. قول داد تا دانشگاه به درس ادامه دهد. میخواست رشته حقوق بخواند."
شیرین علمهولی در تاریخ ششم خرداد ماه سال ۱۳۸۷ در تهران توسط سپاه پاسداران بازداشت شده بود و پس از تحمل ۲۱ روز حبس و شکنجه در محلی نامعلوم به زندان اوین منتقل شد. او در نامهای که از زندان به دست خانوادهاش رسانده، شرح کامل آنچه در طول سه ماه بر او رفته را توصیف کرده بود. شیرین در طول دوران بازجویی بارها تحت فشارهای جسمی و روانی شدید قرار گرفته و در آخرین نامه خود خطاب به بازجوهایش نوشته، آنچه در طول سه ماه اول بازداشت بر او گذشته است، کابوس شبهایش شده و عوارض جسمی و روانی ناشی از آن همچنان او را آزار میدهد.
شیرین علمهولی در آخرین نامه خود نوشتهبود، در حالی بازجویی و پس از آن به دادگاه برده شده که حتی زبان فارسی را به خوبی نمیدانستهاست. [۲]
اطلاع دقیقی درباره جلسه یا جلسات دادگاه علی حیدریان در دست نیست. به گزارش مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، پرونده علی حیدریان و۲متهم دیگر، در تاریخ ۱۰ بهمن ۱۳۸۶ در شعبه ۳۰ دادگاه انقلاب اسلامی تهران مورد رسیدگی قرار گرفت. علی حیدریان و ۲ متهم دیگر در دادگاهی به مدت هفت دقیقه محاکمه ومحکوم شدند. علی حیدریان خود نیز در نامهاش به دادگاه اشاره کرده است: « با گذشت حدود ۱۸ ماه از تاریخ دستگیری به شعبه ۳۰ دادگاه انقلاب احضار شده و در دادگاهی که کمتر از ۱۰ دقیقه طول کشید بدون رعایت بدیهی ترین اصول آئین دادرسی …محکوم شدم. »
وکیل وی خلیل بهرامیان این گفته های حیدریان را در مورد دادگاه تایید می کند. به گفته ی آقای بهرامیان در طول ۱۰ دقیقه پرسش و پاسخ صرفا اسم و مشخصات فردی و سوالاتی مانند این ها از متهمین پرسیده شده و به وکیل آن ها اجازه ی صحبت داده نشده است. طبق گفته ی بهرامیان: «وقتی که من (به قاضی) گفتم (به عنوان وکیل) حرف برای گفتن دارم به من جواب داد که مطالب خود را بنویسید؛ من دارم می روم برای نماز. (بنابر این) حتی در نهایت قاضی حرف مرا نشنید.» [۳]
خبراعدام فرهاد وکیلی فرزند محمدسعید، معاون سابق اداره جهاد کشاورزی شهرستان سنندج و۴ نفر دیگر به نقل از روابط عمومی دادسرای عمومی و انقلاب تهران، در سایتهای اینترنتی رسانه های متعددی منتشر شد.
آقای وکیلی بین همبنان خود محبوبیت داشت. سعید رضوی فقیه که در اندرزگاه ۷ زندان اوین مدتی با آقای وکیلی هم بند بوده است درباره ی وی می گوید: «فرهاد یک شخص بسیار معتدل، منطقی و بدون احساسات کنترل نشده در عرصه سیاست بود .شخصی که آرمانهاش آرمانهای انسانی بود . برخلاف آنچه که ممکنه بعضی به پندارند او بیش از آنچه دنبال اهداف فردگرایانه باشد بدنبال اهداف انسانی بود . چیزی که از فرهاد بیاد دارم لبخندش است. ما در تمام مسائلی که با هم صحبت می کردیم چه مسائل جامعه ایران، چه مسائل کردستان، چه مسائل سیاسی و چه اجتماعی،هیچ گاه ندیدم که خنده از لبهای فرهاد دور بشود و هیچگاه ندیدم که او احساس سردی و یا نا امیدی یا احساس تلخی داشته باشد. برای او چشم انداز آینده جامعه ما چشم انداز روشنی بود و او فکر می کرد که در واقع بهر حال ما باید هزینه هائی بپردازیم که به آزادی، برابری و آگاهی و فردائی روشن برسیم. ضمنا مهمترین خصوصیت فرهاد امیدواریش به آینده بود. فرهاد با لبخند همیشه به من می گفت که هیچوقت سعی نکردم که در برابر این شکنجه ها و فشارها رادیکالتر از آنکه می بایست باشم، بشوم و هیچوقت سعی نکردم حس انتقامجوئی را نسبت به شکنجه گران یا زندانبانان را در خودم پرورش بدهم. » [۴]
مهدی اسلامیان به اتهام دست داشتن در انفجار حسینه رهپویان شیراز در فروردین ماه ۸۷ زندانی شد. وی بردار محسن اسلامیان (با ۱۹ سال سن) است که به همین اتهام بازداشت، محاکمه و به همراه دو تن دیگر به اسامی روزبه یحییزاده و علی اصغر پشته در ۲۱ اردیبهشت ماه ۸۸ اعدام شده بود.
دادستانی تهران در مورد اتهامات وارده به مهدی اسلامیان وی را متهم به مشارکت در بمبگذاری حسینیه رهپویان شیراز کرده اما افروده بود که نوع همکاری وی با بردارش «تلاش برای فراری دادن» و «خارج کردن بردارش محسن اسلامیان» بوده است.
به همین دلیل شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب در ۱۶ آذر سال ۸۸ وی را به اتهام محاربه به اعدام محکوم کرد.
مهدی اسلامیان در دوم اردیبهشت ۱۳۸۹ با نوشتن نامهای از زندان خطاب به دبیرکل سازمان ملل، اتهامات وارده به خود را تکذیب کرده و افزوده بود که «مدت دو سال است بیگناه تحمل حبس مینمایم و مدت یک سال است در سلولهای مخوف و انفرادی بند ۲۰۹ زندان اوین زیر شدیدترین شکنجهها قرار داشتم و تمامی این سختیها را به جرم برادر بودن متحمل شدم.»
وی همچنین با رد اتهامات وارده از سوی دادگاه انقلاب اسلامی و معاونت امنیتی دادستان تهران از جمله رد اتهام «محاربه، افساد فی الارض، عضویت در انجمن پادشاهی، تلاش برای براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران، و کمک مالی مؤثر به گروههای ضد انقلاب»، تأکید کرده بود که «بدون هیچ دلیل و مدرک و اعترافی توسط قاضی به اعدام محکوم شده است.» [۵]